|
کد مطلب: 79978
خيال ميکردند که مردم از اسلام برگشتهاند!/ غير خودي آن کسي است که از اوايل انقلاب در فکر ايجاد رابطه دوستانه با امريکا بود
تاریخ انتشار : 1393/01/01 نمایش : 1731
به گزارش سلام لردگان. حضرت آيتالله خامنهاي رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه 8 مرداد 78 و با فاصله چند روزه از غائله 18 تير اين سال به تحليل وقايع کوي دانشگاه تهران پرداختند. به مناسبت فرارسيدن اين روز به بازخواني بيانات معظمله پرداختهايم: بسماللَّهالرّحمنالرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نؤمن به و نتوکّل عليه و نستغفره و نتوب عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه. حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. سيّدنا و نبيّنا ابيالقاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةاللَّه فيالأرضين. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. همه برادران و خواهران نمازگزار عزيز و خودم را به رعايت تقوا و پرهيزکاري، ترس از خدا و به ياد داشتن امر و نهي الهي و احساس حضور اراده و قدرت پروردگار در همه آنات زندگي، توصيه ميکنم. امروز بيست سال از تشکيل نماز جمعه تهران ميگذرد. براي امام بزرگوارمان - آن حکيم فرزانه اين زمان و اين دوران - و همچنين براي مرحوم آيةاللَّه طالقاني که اوّلين خطبهها و اوّلين نمازها را اقامه کردند و خواندند، علوّ درجات طلب ميکنيم و براي همه کساني که در طول اين بيست سال در اين راه پُرفيض تلاش کردند، از خداوند متعال اجر و پاداش مسألت مينماييم. چون نماز جمعه به اجتماع مردم و به تقوا و به توصيه به تقوا قائم است، امروز خطبه اوّل را اختصاصاً به چند حديث - که بهترين موعظه، در کلمات اولياي دين است - اختصاص ميدهم تا انشاءاللَّه در اين سالگرد بزرگ و بهيادماندني، از نصايح ائمّه هدي استفاده کنيم و آن را توشه راه خودمان سازيم. در خطبه دوم هم به بعضي از مسائلي ميپردازيم که در اين دو، سه هفته اخير براي ملت ما پيش آمد و آنچه که لازم است عرض کنم، عرض خواهم کرد. در حديثي از امام سجّاد عليهالصّلاةوالسّلام(?) نقل شده است که فرمود: «ابن ادم لا تزال بخير ما کان لک واعظ من نفسک»؛ اي فرزند آدم! حال تو، وضع تو، روزگار و مسير تو، نيکو خواهد بود، تا وقتي که از درون خود واعظي داشته باشي. کسي از درون تو، تو را نصيحت کند؛ دل تو، عقل تو، وجدان تو، ايمان تو، تو را نصيحت و موعظه کند. موعظه ديگران مفيد است؛ اما مفيدتر از آن اين است که انسان خودش، خودش را موعظه کند: «ما کان لک واعظ من نفسک و ما کانت المحاسبة من همّک»؛ تا وقتي که از درون خودت موعظهگري داري و تا وقتي که همّت تو بر حسابرسي خودت هست. خودمان را را رها نکنيم؛ از خودمان حساب بکشيم. اين حرف را زديم، چرا زديم؛ اين کار را کرديم، چرا کرديم؛ اين پول را گرفتيم، يا داديم؛ چرا گرفتيم و داديم؟ خودمان را محاسبه کنيم. محاسبه خود انسان ميتواند دقيقتر از محاسبه ديگران باشد؛ چون انسان نميتواند از خودش چيزي را پنهان کند. «و ما کان الخوف لک شعارا و الحزن لک دثارا» (?)؛ تا وقتي که ترس از خدا شعار تو و احتياط و برحذر بودن از عذاب الهي دثار تو باشد، در خيرِ نيکويي خواهي بود. يعني از خداي متعال بر حذر باشي و بترسي؛ عذاب و قهر و غضب الهي را در محاسبات خودت بگنجاني و مراقبت کني که لغزشي از تو سر نزند که موجب شود خداي متعال بر تو خشم گيرد. اگر اين چند چيز را رعايت کنيد؛ يعني خودتان را موعظه و از خودتان حسابکشي کنيد و از عذاب خدا برحذر باشيد و از قهر الهي بترسيد، در خيرِ نيکويي خواهيد بود. دنيايتان هم خوب خواهد شد، آخرتتان هم خوب خواهد شد، اخلاقتان هم خوب خواهد شد، صفاي زندگيتان هم خوب خواهد شد؛ در ميانتان ناامني و بيصفايي نخواهد بود و زندگي شيرين خواهد شد. «ابن ادم انّک ميّت و مبعوث و موقوف بين يدي اللَّه عزّ و جلّ مسؤول فاعد جوابا» (?)؛ اي فرزند آدم! روزي هم از خاک برانگيخته و در مقابل پروردگار (عزّ و جلّ) نگاهداشته خواهي شد و از تو سؤال خواهند کرد. آن روز براي همه ما هست. همين من و شما، با همين احساسات و با همين ظرفيت، يک روز از خاک برانگيخته خواهيم شد؛ خداي متعال ما را در قيامت جمع خواهد کرد و از ما سؤال خواهد کرد. «فاعد جوابا»؛ براي آن روز، جوابي آماده کن. حديث ديگر باز هم از امام سجاد عليهالسّلام(?) است که ميفرمايد: «المؤمن يجلس ليعلم»؛ مؤمن هر جا مينشيند، در صدد فرا گرفتن و آموختن است. «وينصت ليسلم»؛ هر جا سکوت ميکند، سکوت او براي اين است که در گفتن، خطر و اشکالي بر دين خود مشاهده ميکند. «لايحدث بالامانة الاصدقاء»؛ آنچه را که به عنوان سخن راز و امانت به او سپرده شود، حتي براي دوستانش هم آن را افشا نميکند. «و لايکتم الشهادة للبعدء»؛ اگر يک وقت کسي براي احقاق حقّش به گواهي او احتياج داشته باشد، گواهي و شهادت خود را کتمان نميکند؛ ولو آن شخص از او دور باشد. «و لايعمل شيئا من الحقّ رئاء»؛ هيچ کار نيکويي را از روي ريا انجام نميدهد. «و لا يترکه حياء»؛ هيچ کار خيري را هم از روي خجالت و حيا ترک نميکند. به بعضيها ميگويند: آقا! چرا فلان جا نماز يا نافله يا نماز اوّل وقتتان را نخوانديد؟ ميگويند خجالت کشيديم! نه؛ از روي حيا، هيچ کار نيکي را ترک نکنيد. خواهند گفت متظاهر است؟ بگويند. خواهند گفت خودشيريني ميکند؟ بگويند. اگر حرفي حقّ است و اگر کاري خوب است، آن را بهخاطر ملاحظه ديگران ترک نکنيد. «انّ زکّي خاف ممّا يقولون»؛ خصوصيت ديگر مؤمن اين است که اگر از او ستايش و تعريف کنند، از آنچه گفته شده است، به خود ميلرزد. «و يستغفر اللَّه لما لايعلمون» از کارهاي بدي که آن ستايش کننده از آنها نميداند، پيش خدا طلب مغفرت ميکند. «و لايضرّه جهل من جهله»؛ کساني اگر خوبيهاي او را ندانند، به او ضرري نميرسد؛ اهميتي نميدهد. کار خوبي کرده است، ندانند. عزيزان من؛ بخصوص جوانان عزيز! سعي کنيد اينها را فرا بگيريد و عمل کنيد. خودتان را با اين کلمات و با اين دستورالعملها بسازيد. ملت و کشوري که با جوانان مؤمني از اين قبيل و با انسانهاي آراستهاي به اين گونه مزيّن شود، آن کشور و آن ملت در هيچ ميداني عقب نخواهد ماند؛ دنيا و آخرتش آباد خواهد شد. در همين جا من اشاره به سيلي کنم که در مازندران آمده است. اين سيل مصيبت بزرگي براي مردم اين استان است. دهها نفر از مردم عزيز ما در اين حادثه کشته شدند؛ عدّهاي مجروح و جمع کثيري بيخانمان شدند؛ يعني زراعتهايشان رفت، زمينهايشان رفت، دکانهايشان رفت، وسايل زندگيشان رفت. آقايان محترمي را به آنجا فرستاديم؛ تشريف بردند و قضايا را از نزديک ديدند؛ آمدند براي من نقل کردند؛ که حقيقتاً غصّهآور و دردناک است؛ سيل مهيبي بوده است. بعد هم در استان گلستان و در بخشي از استان خراسان و در بعضي از نقاط ديگر سيل آمده است. البته دولت و هلال احمر، در وظايفي که دارند و مشغول هم هستند، بايد سرعت عمل بيشتري بهخرج دهند و هر کاري که لازم است، سريعتر انجام شود؛ اما خطاب من به شما مردم عزيز در سرتاسر کشور است: کمک و همکاري کنيد؛ مصيبت بزرگي است. همدردي، همدلي و همکاري شما با دولت در امداد به اين عزيزان، اجر بزرگي دارد و وظيفه عظيمي است. بسماللَّهالرّحمنالرّحيم والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. (?) بسماللَّهالرّحمنالرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابيالقاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما علىّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة فاطمة الزّهرا سيّدة نساء العالمين و الحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و علىّبنالحسين و محمّدبنعلىّ و جعفربنمحمّد و موسيبنجعفر و علىّبنموسي و محمّدبنعلىّ و علىّبنمحمّد والحسنبنعلىّ والخلف القائم المهدي. حججک علي عبادک و امنائک في بلادک و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيکم عباد اللَّه و نفسي بتقوي اللَّه. همه برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به رعايت تقوا توصيه ميکنم و در اين خطبه، شاخه مورد نظر من از تقوا، هوشياري و دقّت نظر و تفکّر و تدبّر است. قضايايي که در اين دو، سه هفته گذشته اتّفاق افتاد، قضاياي قابل توجّه و قابل اهتمامي بود، اگر چه با حضور شما مردم - حضور قدرتمندانه و پرشکوه و پرصلابت ملت ايران - مشت محکمي به دهان توطئهگران زده شد، و اگرچه دستگاههاي مسؤول انصافاً و حقّاً کار خود را خوب انجام دادند، اما اينطور قضايا تا درست شناخته نشود و مردم - که هوشمندانه و شجاعانه، آماده دفاع از حقّ و حقيقتند - تصميم خود را براي آينده به طور روشن نگيرند، هرآني احتمال توطئه و فتنه هست. لذاست که با گذشت دو، سه هفته از قضايا و روشن شدن جوانب تازهاي از اين مسائل، شايد وقت آن باشد که نگاهي بهطور عمومي و همهگير به اين قضيه از اطراف و جوانبش بکنيم. خطرناکترينِ اين حوادث، حادثهاي است که فتنه باشد. فتنه، يعني حادثه غبارآلودي که انسان نتواند بفهمد چه کسي دوست و چه کسي دشمن است و چه کسي با غرض وارد ميدان شده و از کجا تحريک ميشود. فتنهها را بايد با روشنگري خاموش کرد. هر جا روشنگري باشد، فتنهانگيز دستش کوتاه ميشود. هر جا حرف بيهدف، کار بيهدف، تيراندازي بيهدف، تهمت زدن بيهدف وجود داشته باشد، فتنهانگيز خوشحال ميگردد؛ چون صحنه شلوغ ميشود. لذا مردم عزيز ما که بحمداللَّه در اين بيست سال هوشياري حقيقي خودشان را در قضاياي گوناگون نشان دادند، در اين قضيه هم بايد هوشيارانه مسائل را تحليل کنند. من حالا آنچه را که در اين خطبه ميشود براي شما عزيزان عرض کنم، عرض ميکنم: از مدّتي پيش احساس ميشد که مراکز عمده دشمني با ملت ما، در انتظار حوادثي در ايران هستند؛ در حرفهايشان اين معنا روشن بود. در سال گذشته، رئيس سازمان جاسوسي کشور امريکا در گزارشي که براي خودشان تهيه کرده بود و داد، اينطور گفت: در سال ???? - يعني همين سال جاري مسيحي - در ايران انتظار حوادثي را داريم که در اين بيست سال گذشته - يعني از اوّل انقلاب تاکنون - بيسابقه است! در واقع با اين زبان، نشان ميداد که از چيزهايي پشت پرده مطّلع است. بعضي از اين فراريهايي هم که با دشمن همکاري ميکنند و به امريکا پناهنده هستند، شبيه اين حرفها را زدند. يکي از همين وابستگان فراري - آنطور که در خبرها آمده بود - گفته بود که ما سال آينده به ايران خواهيم رفت! اين خوابهاي خوشِ بيتعبيري که هميشه ميبينند! پس معلوم بود که صهيونيستها، امريکاييها و مراکز اصلي قدرت، در فکر حوادثي در ايران هستند و قرار است حوادثي اتّفاق بيفتد. البته فرض ميشد زمينههايي هم براي اينطور حوادث وجود دارد؛ مثلاً درآمدهاي نفتي کشور ناگهان به کمتر از نصف يا حدود ثلث رسيد. مشکلات اقتصادي دولت و کمبود درآمدهاي ملي، براي هر کشور يک خطر است و ميتواند زمينهساز چيزهايي باشد. از طرفي، برخي از خبرنگاران خارجي بهخاطر بعضي از قضايا و مراسم گوناگون به ايران آمدند و رفتند با افرادي که از قبيل خودشان بودند، مصاحبه کردند و از قول آنها چيزهايي را نقل نمودند. در تلکسها آمد که: بله؛ فلان زن، يا فلان جوان، يا فلان مرد در فلان جاي تهران به ما گفت که ما از اسلام بيزار شدهايم؛ ما از حکومت اسلامي بيزار شدهايم! به نظر آنها رسيد که زمينههايي در حال فراهم شدن است. حالا جا دارد گله کنيم که تيتر بعضي از روزنامهها هم اينها را به يک چيزهايي اميدوار ميکرد؛ خيال ميکردند که مردم از اسلام برگشتهاند! جاذبههايي براي آنها وجود داشت؛ براي اين که فکرهايي بکنند و نقشههايي بکشند و کارهايي را انجام دهند و افکاري را در سر بپرورانند! در طول اين يک سال، يا يک سال و نيمِ اخير، قضايايي اتّفاق افتاد که يک انسان هوشمند و اهل فکر وقتي به اين قضايا مينگرد، باور نميکند که اين قضايا با هم بي ارتباط باشد. هر کدامي در برههاي پيش آمد؛ اما انساني که اهل تدبّر و تأمّل در قضايا باشد، احساس ميکرد که بين اينها رابطهاي وجود دارد که من بعضي از اينها را اين جا يادداشت کردهام و عرض ميکنم: از طرفي، يک شبکه جنگ رواني عليه ايران و نظام اسلامي در سطح تبليغات جهاني بهوجود آوردند. غير از راديوهاي معمولي که عليه نظام اسلامي دائماً حرف ميزدند - مثل راديو امريکا، راديو رژيم صهيونيستي، راديو انگليس - امريکاييها يک راديو مخصوص حمله به نظام اسلامي درست کردند و اسمش را هم «راديو آزادي» گذاشتند! بودجه کلاني هم براي اين راديو کنار گذاشتند؛ اعلان کردند که صد ميليون دلار، يا چيزي در اين حدود، براي اين راديو کنار گذاشتهاند! زحمات زيادي هم کشيدند؛ با آن کشور اروپايي که قبول نميکرد اين راديو در آن جا مستقر باشد، کلنجار رفتند و فشار آوردند، تا وادار کردند که اين راديو در اروپا يک مرکز فرستنده داشته باشد؛ بعد هم صريحاً گفتند - اين ديگر تحليل نيست - که اين راديو، هدفش برخورد با خطّ فلاني در ايران است؛ ما ميخواهيم با اين خط مبارزه کنيم! آن کساني که گردانندگان راديو بودند، اين را گفتند و به زبان آوردند و ثبت شد؛ بنده خودم هم آن را شنيدم. شما ببينيد، يکي از چيزهايي که يک ملت و يک کشور و يک آدم و يک فاميل را ميتواند هميشه مورد آزار قرار دهد، شايعه پراکني است. در قديم چگونه شايعه پراکني ميکردند؟ يک نفر، پنج نفر، ده نفر توي مردم ميافتادند و شايعه پخش ميکردند؛ اما حالا شايعه پراکني بهوسيله راديو انجام ميگيرد. يک راديو خبري را جعل و يا تحريف ميکند؛ يک چيز کوچک را بزرگ ميکند؛ يک امر مهم را پنهان ميکند؛ اين ميشود شايعهپراکني. از حدود يک سال، يک سال و نيم قبل، بيش از گذشته، شروع به يک شايعه پراکنىِ بسيار پرحجمي عليه نظام اسلامي کردند. البته در طول اين بيست سال گذشته، هميشه شايعه پراکني بوده است؛ اما آنچه که در اين مدّت بود، خيلي پرحجمتر بود. از طرف ديگر، مارهاي خزيده در سوراخها را در داخل تشويق کردند که به ميدان بيايند و حرف بزنند! کساني که در واقع بايد به اينها گفت توسري خوردههاي سياسي - بالاتر از ورشکستهها - که از ملت ايران تودهني و توسري خورده بودند و به لانههايشان خزيده بودند، اينها را وادار و تشويق کردند و به عرصه اظهارنظر سياسي و اظهار وجود کشاندند. اين هم پديدهاي بود که انسان در وهله اوّل تعجب ميکرد که چطور شده است اينها به ميدان آمدند. از طرفي هم بهوسيله واسطههاي خبيث و بددل، شروع به تفتين بين جريانهاي سياسي داخلي کردند. البته جريانها و خطّ و خطوط سياسي با هم اختلاف سليقه دارند؛ با هم بغض و کينه و دشمني که ندارند. واسطههايي بودند که شروع به اين کار کردند؛ آدم مشخّصاً هدفهايشان را ميفهميد. در تبليغات بيروني و در همين کارهايي که انجام ميگرفت، انسان ميفهميد که اينها تصميم دارند هر جناحي را عليه جناح ديگر تحريک کنند؛ براي هر جناحي از جناحهاي داخلي کشور، اينطور وانمود کنند که دشمن واقعي شما بيرون اين مرزها نيست؛ دشمن واقعي شما همين جاست و آن هم آن جناح مقابل شماست! آتش منازعات جناحي را داغ و برافروخته کردند. از طرفي هم حوادث تکان دهندهاي که هيچ سابقه نداشت، پيش آمد؛ مثل همين قضيه قتلهاي مشکوک که خيلي عجيب بود. ناگهان اين قتلها يکي پس از ديگري اتّفاق ميافتاد، که هم مردم را نگران کرد، هم مسؤولان را نگران کرد، هم احساس ناامني بهوجود آورد، هم وزارت اطّلاعات را - که مرکز ثقل دفاع امنيتي از نظام و از کشور و ازملت است - تضعيف کرد. ديديد که چه جنجال عظيمي راه افتاد! واقعاً خوش بهحال آنهايي که اين راديوها را گوش نميکنند؛ اصلاً اعصابشان آسوده است و از شنيدن حرفهاي خلاف و دروغ راحتند. آن کساني که ميشنيدند و آن کساني که برايشان ميآوردند، ميديدند که اين صداهاي بيگانه و راديوهاي بيگانه، چه حرفها و چه تحليلها و چه جنجالها و چه استفادههاي نادرستي از اين حوادث کردند؛ که بعد که به عمق و ريشه قضايا رفتند، ديدند دستهاي بيگانه و انگشتهاي نامحرم، از پشت پرده در اين کار دخالت مستقيم داشتند. بعضي از خشونتها هم در داخل پيش آمد: فلان جا گروهي حمله کردند و جمعيتي را زدند که فوراً در راديوها و در بعضي از وسايل ارتباطي که با دشمنان همسو بودند، ناگهان منتشر ميشد که: بله؛ اينها از طرف نظامند، اينها مربوط به نظامند - مايه اغتشاش ذهني مردم را فراهم ميکردند - اين هم يک نوع از حوادث بود. از طرفي، شايعه اختلاف بين مسؤولان طراز اوّل کشور را پخش ميکردند؛ که جنگ قدرت است و با هم دعوا و کشمکش ميکنند! ما ميبينيم که خود اين سياسيّوني که در کشورهاي گوناگون دنيا هستند، جنگ قدرت و کشمکش سياسيشان به قدري است که از هيچ جنايتي عليه همديگر پرهيز نميکنند؛ اما در کشور ما - بخصوص در بين مسؤولان - بحمداللَّه مطلقاً از اين نوع چيزها وجود ندارد؛ ليکن شايعهاي درست ميکردند که: بله؛ جنگ قدرت بين مسؤولان ايران درگرفته است! اين هم پديده ديگري بود که انسان تعجّب ميکرد اين حرفها را از کجا ميآورند و از کجا ميگويند و چه داعي و انگيزهاي براي اين کار دارند. از طرفي، همه دستگاههايي را که در صورت بُروز يک فتنه ميتوانند جلوِ آن را بگيرند، بتدريج مورد سؤال و ضربه قرار دادند. مثلاً به سپاه پاسداران تهمت قرار زدند. دستگاه قضايي را يکطور، بسيج را يکطور، نيروي انتظامي را يکطور و صدا و سيما را به گونهاي ديگر مورد تهمت قرار دادند که اينها را از چشم مردم بيندازند، تا آن روزي که روز حضور اينهاست و اينها مورد نياز هستند، وقتي که فرا ميرسد، مردم به اينها ديگر اطميناني نداشته باشند! از طرف ديگر، شبکههاي جاسوسي را در داخل کشور تقويت کردند؛ که در اوايل سال جاري يک شبکه جاسوسي خطرناک که اعضايش تعدادي از يهوديها و غيريهوديهاي ايراني بودند، کشف شد. البته آنها يکي، دو ماه هيچ چيز نگفتند؛ با اين که از همان لحظه اوّل فهميدند که اعضاي شبکه مذکور دستگير شدهاند! خودشان بعداً گفتند که ما از اوّل فهميده بوديم؛ که بايد گفت اگر مرتبط نبوديد، چگونه فهميديد!؟ چطور ملت ايران هنوز نميدانست که جاسوسها گرفتار شدهاند، اما مسؤولان امريکايي و صهيونيستي ميگفتند از همان روز اوّل ما خبر شدهايم؛ ولي براي اينکه مبادا کار اينها سختتر شود، حرف نزدهايم!؟ از همان روز اوّل فهميدند که اين جاسوسها گرفتار شدهاند؛ اما بعد که ديدند وساطت و فشارهاي بالواسطهشان اثري نکرد، بنا به جنجال کردند که چرا سيزده نفر يهودي را گرفتيد!؟ رؤساي کشورهاي اروپايي و امريکايي درباره سيزده نفر جاسوسي که در ايران دستگير شده بودند، تلفني با هم صحبت کردند! آيا اين نشاندهنده اهميت قضيه براي آنها نيست؟ ببينيد؛ اينها حوادث عجيبي است. در طول يک سال، يک سال و نيمِ اخير، اين حوادث پشت سرِ هم اتّفاق ميافتد. وقتي حادثهاي اتّفاق ميافتاد، علي الظّاهر ارتباطي با حادثه ديگر نداشت، اما هنگامي که انسان فکور، مجموع اين حوادث را نگاه ميکند، درمييابد که اينها با هم بي ارتباط نيست. از طرفي زمينههاي ذهني مردم را خراب کردن، از طرفي خواص داخلي را مشغول به کارهاي جنبي کردن، از طرفي بين مردم و نظام فاصله انداختن، از طرفي جاسوسهايشان را به کار گماشتن. اخيراً در جريان اين قضايا، يکي از مسؤولان امريکايي اظهار ناراحتي کرده و گفته بود: ما در ايران سفارتخانه نداريم تا بر قضاياي آن جا درست اشراف داشته باشيم! پس معلوم شد اصراري که اينها در اين مدّت داشتهاند که رابطه برقرار کنيم، براي چه بوده و سفارتخانه در تهران را براي چه ميخواهند! معلوم ميشود که ميخواستند کار آن سفارتخانه را نيز همين جاسوسها و امثال اينها برايشان انجام دهند! وقتي انسان اين مجموعه حوادث را در کنار اظهار نظر رئيس سازمان سياي امريکا ميگذارد که گفته بود: «در سال ???? قرار است در ايران يک حادثه بزرگ اتّفاق بيفتد»، آن وقت معلوم ميشود اين حوادث، حوادثِ خودبهخودي و تصادفي و اتّفاقي و کار چهار نفر آدم بيکارِ اين طرف و آن طرف نيست؛ اينها برنامهريزي کرده بودند. حالا اگر فرض کنيم اين حوادث را دستهاي پشت پرده هدايت ميکردند - که انصافاً فرضِ نزديک به ذهني است - طبيعي است که منتظر بودند جرقّهاي در داخل کشور بهوجود آيد. خيال ميکردند چون اوضاع اقتصادي مردم خوب نيست، پس مردم از نظام ناراضي و از دولت مأيوسند، لذا از نظام حمايتي نخواهند کرد؛ از سپاه و نيروي انتظامي و اينها هم که کار چنداني برنميآيد؛ وزارت اطّلاعات هم که فلج شد، پس جرقهاي بزنند و بشکه باروتي را در ايران منفجر کنند! فکر ميکردند حداقل نتيجهاي که پيش ميآيد، اين است که امنيت عمومي و اجتماعي مردم از بين ميرود. اين حدّاقل فايدهاي بود که به دشمن ميرسيد. بهعنوان مثال همين اغتشاشات روز دوشنبه و سهشنبه آن هفته - روز بيستويکم و بيستودوم تيرماه که عدّهاي به خيابانها آمدند و آتش زدند و دکانها را شکستند و بانکها را دستبرد زدند و تخريب کردند - اگر به وسيله دستها و پنجههاي قوىِ نظام اسلامي مهار نميشد و مردم آن حرکت عظيم را انجام نميدادند و متوقّف نميکردند، شما ببينيد در طول سال در کشور چه اتّفاق ميافتاد! هر چند روز يکبار، در تهران، در فلان خيابان، در فلان گوشه، در فلان محلّه، يا در فلان شهرستان، از اين حوادث بايد اتّفاق ميافتاد. مردم در دکانشان، در ادارهشان، در منزلشان و بچهها داخل مدرسهشان نشستهاند، بايد مرتّب از اين حوادث پيش ميآمد؛ امنيت مردم مختل ميشد و مردم به ستوه ميآمدند. هدف و برنامه اين بود. اين که من روز دوشنبه آن هفته به ملت ايران عرض کردم هدف اينها «امنيت ملي» است، آن روز هنوز آتشسوزيها شروع نشده بود. آن روز که من آن صحبت را کردم، هنوز اغتشاش خياباني شروع نشده بود و اين تخريبها و آتشسوزيها را راه نينداخته بودند؛ اما معلوم بود که هدف، از بين بردن «امنيت کشور» است. يعني مردم اگر بچهشان از خانه بيرون ميآيد تا به مدرسه برود، خاطرجمع نباشند که به مدرسه خواهد رسيد؛ جوانشان را اگر به دانشگاه تهران يا دانشگاه فلان شهرستان فرستادند، خاطرجمع نباشند که هفته ديگر نامهاش خواهد آمد؛ از محل کسبشان، از محل کارشان، از محل زندگيشان، سلب امنيت و آرامش شود برنامه اين بود. منتظر يک جرقّه بودند که اين قضايا به راه بيفتد. جرقّه چه بود؟ حادثه بسيار تلخ کوي دانشگاه. البته من هنوز درباره حادثه کوي دانشگاه يک استنتاج قطعي ندارم که قضيه چه بود. هرچند ميدانيم که چه اتّفاقي افتاد؛ اما چه بود، از کجا بود و چطوري شد، هنوز براي ما روشن نيست. هر که بود و هرچه بود، حادثه بسيار تلخي بود و خيلي سخت است آدم باور کند که اين حادثه تصادفي پيش آمد؛ يعني با اين مقدّماتي که گفتم، آدم ذهنش به هزار جا ميرود. آدم باورش نميآيد که حادثه، حادثه عادّي و پيشآمده باشد؛ گمان ميکند که اين حادثه را پيش آوردهاند. منتها در اينجا آماج و بلاکش و جورکشِ حادثه، يک عدّه جوان دانشجوي مظلوم شدند که واقعاً دل انسان خون ميشود. اين جوانان پيش من آمدند. آن شبي که اين جوانانِ آسيبديده و مصدومِ کوي دانشگاه پيش من آمدند، هر کار کردم که ذهنم از اين برادران منصرف شود، نشد. انسان نميتوانست خودش را از تلخىِ اين حادثه دور کند. اينها جوانان نجيب و خوب و حقيقتاً مؤمن و صادق و پُرشوري محسوب ميشدند که عمدتاً متعلّق به شهرهاي ديگر - اصفهان، خراسان، يزد و ... - بودند؛ البته تعدادي هم تهراني بودند. جماعتي از اين جوانان آمدند و من از نزديک آنها را ديدم. حقيقتاً دل انسان آتش ميگيرد که اين قدر دستهاي دشمن، بيملاحظه و در ارتکاب به جنايت بيباک باشد که اگر اين حادثه، حادثهاي محسوب شود که برنامهريزي کرده و عمداً خواسته باشد آن را به وجود آورد، کساني را از بهترين عناصر يک کشور - جوان و دانشجو؛ آن هم اينگونه دانشجوياني - انتخاب کند! به خيال او، جرقّه اينطوري زده شد. منتها محاسباتش غلط از آب درآمد؛ که حالا من خواهم گفت اشتباهات دشمن در محاسبات کجاها بود. من که اين اشتباه او را در محاسبه ميگويم، ميدانم که نميتواند اين اشتباه محاسبهها را درست کند؛ يعني راهي ندارد. نه اينکه بگويم کجا اشتباه کردي که برود اشتباهش را تصحيح کند؛ نه. دشمن قادر نيست خودش را از اين تناقض و از اين موقع و موقفِ اشتباه خارج کند. البته شروعشان، شروعي بود که آنها را اميدوار کرد. يک عدّه دانشجو از حادثه کوي دانشگاه ناراحت و عصباني شدند و به خشم آمدند. دانشگاه تهران، محور دانشگاههاي کشور است؛ مايه اميد همه است. بچهها عصباني شدند؛ آنها آمدند و خواستند از عصبانيت اين جوانان استفاده کنند؛ داخل صفوف اينها شدند و شعارها را از شعارهاي دانشجويي، به شعارهاي ضدّ نظام تبديل کردند؛ بعد هم جريان را به خيابانها کشاندند و قضايايي که شنيدهايد و ميدانيد. خيال کردند که کار را پيش بردهاند؛ اما نيروي انتظامي با قدرت وارد شد. با اينکه آن ضربه را آن روز اوّل و دوم به نيروي انتظامي زدند، اما انصافاً نيروي انتظامي خوب به ميدان آمد. انتظار اين بود که نيروي انتظامي بعد از آن ضربه اوّل - ضربه حيثيّتي - اصلاً نتواند هيچ دفاعي بکند؛ اما انصافاً به ميدان آمدند و خوب دفاع کردند. بعد هم که بسيج - آن نيروي اصلي و عظيم ملت ايران - با سازماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي وارد شد و بهطور قاطع، مثل کاغذي که مچاله کنند، دشمن را مچاله کردند. فرداي آن روز هم که ملت به صورت واقعاً خودجوش به خيابانها آمدند و آن تظاهرات پُرشور و عظيم و ميليوني را راه انداختند که دستهاي بيگانگان سعي کردند آن را کوچک کنند. در نظر چه کسي کوچک کنند؟ در نظر مردمي که در کشورهاي ديگر هستند. ممکن است که موفّق شوند حادثه را طور ديگر جلوه دهند؛ اما مردمي که در تهران، در اصفهان، در شيراز، در مشهد، در تبريز، در شهرهاي گوناگون و همه جا خودشان ديدند که چه خبر بود، آيا در نظر اينها هم ميتوانند حقيقت را قلب و عوض کنند؟ اوّلين محاسبه غلطشان، محاسبه غلط درباره ملت ايران بود. خيال کردند ملت ايران از اسلام و از انقلاب و از امام بريده است. نفهميدند که اين ملت، همان ملتي است که با اقتدار عظيم خود توانست نظام فاسدي را که امريکاييها و ديگران، اطرافش هفت حصار درست کرده بودند، از داخل اين کشور بردارد و آن را نابود کند. اين ملت، همان ملتي است که در کودتاي امريکايي بهمن ???? به دستور امام به خيابان آمد و در ظرف چند ساعت کار را تمام کرد. اين ملت، همان ملتي است که در دفع کودتاي باز امريکايي در اين کشور در سال ??، در ميدان و در صحنه آنچنان حضوري پيدا کرد که همه اميدها را قطع نمود. اين ملت، همان ملتي است که در اغتشاش منافقين در سال ??، آنچنان قدرت خود را نشان داد که دشمني را که به عناصر مزدور و خودفروخته و روسياهِ منافق دل بسته بود، مأيوس کرد. اين ملت، همان ملتي است که هشت سالِ تمام، جنگي را که همه قدرتهاي موجود و مادّي دنيا به طرف مقابل ما کمک کردند، با حضور خودش در صحنه، با همين بسيج، با همين دانشجويان، با همين جوانان، با همين کارگران، با همين روستاييان و با همين شهريها، توانست عليه خود آنها تمام کند. اين ملت، همان ملتي است که در طول اين بيست سال، هر وقت که توطئه دشمن به هر شکلي از اَشکال زيادهروي کرده است، با حضور سيلآساي خود در خيابانها و در تظاهرات و در اجتماعات، مثل رودخانهاي که ميآيد و خس و خاشاکها را پاک ميکند و از بين ميبرد، وارد ميدان و صحنه شده و دشمن را ناکام کرده است. اين همان ملت است؛ اين همان جوانانند؛ اين همان نسل است. اين نسل جديدي که امروز رو آمده است، نسل اسلام است. خطاي در محاسبهشان اين بود که خيال کردند ملت ايران از اسلام برگشته است؛ نه. فهميدند که ملت ايران پايبند به اسلام است؛ پايبند به انقلاب است؛ پيوسته به نظام است؛ قدر اين نظام قدرتمند و صالح را ميداند و در صدد است که با ايستادگي، خودش مشکلات را حل کند. اين ملت ديگر حاضر نيست زير بار امريکا برود، اين ملت حاضر نيست مثل بعضي از ملتهاي ديگر، رژيمي را قبول کند که آن رژيم براي کارهاي کوچک و بزرگ خود بايد از امريکا اجازه بگيرد؛ اگر ميخواهد با دولتي ارتباط برقرار کند، يا ميخواهد ارتباطش را قطع کند، بايد اجازه بگيرد؛ اگر ميخواهد سلاح بسازد، بايد اجازه بگيرد. چند روز پيش در خبرها راجع به کشوري ميخوانديم که از امريکا اجازه گرفت که بُردِ فلان سلاحش را از فلان قدر، به فلان قدر برساند! ملت ايران اينها را در دنيا ميبيند و حاضر نيست که اينطور زندگي کند. ملت ايران مزه استقلال و طعم آزادي و عزّت را چشيده است؛ ملت ايران مزه مسلّط نبودن اجانب را چشيده است؛ لذا ديگر زير بار نخواهد رفت. پس، اوّلين غلطي که در محاسبهشان داشتند، اين بود که ملت ايران را بد ارزيابي و محاسبه کردند. اشتباه دوم آنها اشتباه در محاسبه دانشجويان ما بود. گفت: خود گويم و خود خندم! خودشان گفتند، خودشان هم کيف کردند که دانشجويان با نظام مخالفند و اسلام را قبول ندارند! کدام دانشجويان؟ بله؛ ممکن است چهار نفر از نوکران و مزدوران شما در گوشهاي باشند و پسران يا دختران آنها هم دانشجو باشند - البته معلوم هم نيست اينطور باشد؛ اما حالا به فرض چهار نفر هم پيدا شدند - ولي توده دانشجويان، مؤمن و هوشيار و رشيد و آگاهند. ديديد با اينکه احساساتشان جريحهدار شده بود - قضيه کوي دانشگاه، حقيقتاً دانشجويان را عصباني و ناراحت کرده بود - تا ديدند دشمن ميخواهد استفاده کند، اعلان کردند و گفتند ما نيستيم. دانشجويان ما فرزندان ما هستند؛ فرزندان شما که نيستند؛ بچه همين خانوادهاند. بچه اين خانواده، حتّي اگر بچه تُخس هم باشد، وقتي که ببيند دشمن به خانه حمله کرد، ميرود سينه سپر ميکند. حتّي آن تُخسها گاهي بهتر هم سينه سپر ميکنند! بچه خانواده، خودش را در دفاعِ مقدّس نشان داد. شما ببينيد از همين دانشگاه تهران و از دانشگاههاي ديگر تهران و ساير نقاط کشور، چقدر دانشجو به جبهه رفت؛ چقدر دانشجو شهيد شد. طبقه اوّلي که سپاه پاسداران را تشکيل دادند، اغلب همين دانشجويان بودند. طبقه اوّلي که جهاد سازندگي را تشکيل دادند، همين دانشجويان بودند. الان کارهاي مهمّ علمي نظام را همين دانشجويان به صورت عملي و تجربي در آزمايشگاههاي دانشگاهها انجام ميدهند. چه فکر کرديد درباره دانشجويان ما!؟ اشتباه سوم در مورد وحدت مسؤولان بود. خيال ميکردند همان شايعاتي را که پخش کردهاند، محقّق خواهد شد؛ مثل آن ديوانهاي که خواست بچهها را از خودش دور کند، بهدروغ گفت فلان جا مهماني ميدهند! بعد که بچهها شروع به رفتن کردند، خوش هم راه افتاد؛ گفت حالا شايد هم مهماني بود! اينها خودشان شايعه را القاء ميکنند، خودشان هم باور ميکنند که بين مسؤولان اختلاف هست. نه آقا! بين مسؤولان اختلافي نيست. همان روز سهشنبه عصري که لازم ديده شد مسؤولين طراز اوّل کشور بيايند با بنده جلسهاي بگذارند، در آنجا رؤساي محترم سه قوّه، رئيس محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام، وزراي محترم اطّلاعات، کشور و ديگران، وقتي صحبت ميکردند، من دقّت کردم، ديدم همهشان يک حرف ميزنند؛ همهشان يک چيز ميخواهند؛ همهشان دنبال يک مطلب و يک هدفند. مسؤولان کشور اينگونهاند. کجا رفتيد؛ چه اشتباهي ميکنيد! خودشان مينشينند، ميبافند، ميدوزند و برطبق آن قضاوت براي هر کسي حکمي صادر ميکنند. من الان عرض ميکنم و ميدانم که ملت ايران ميداند و با تکرار من خوشحال هم ميشود، و ميدانم که دشمن هم ميداند و با تکرار من ناراحت ميشود؛ اما همه بدانند که مواضع رؤساي کشور - بخصوص رئيس جمهور محترم - در اين قضايا، مواضعي بود که صددرصد مورد تأييد و حمايت من بود. بنده به طور قاطع از مسؤولان کشور دفاع و حمايت ميکنم؛ از رؤساي سه قوّه دفاع و حمايت ميکنم. من به طور قاطع از شخص رئيس جمهور حمايت ميکنم. اگر اشکال و ايرادي هم به عملکرد بعضي از اجزاي دولت داشته باشم، به رئيس جمهور ميگويم و ميدانم و اطمينان دارم که ايشان دنبال ميکنند. قضاياي ما اينگونه است. دشمن، چيز ديگر و طور ديگري فهميده بود. اشتباه چهارمشان محاسبه جناحهاي داخلىِ سياسي بود. اينها بد فهميده بودند. ديده بودند که جناحها و خطّ و خطوط سياسي گاهي به هم ميپرند؛ اما طور ديگري فرض کرده بودند. خيال کرده بودند که در اين قضايا، اين دو جناح يا دو، سه جناح، در مقابل هم ميايستند و تا گاو و ماهي با هم خواهند جنگيد! اينجا را هم اشتباه کردند. ديدند که در راهپيمايي روز چهارشنبه، همه جناحها اعلام کردند که با راهپيمايي عظيم مردم همراهند و در آن شرکت خواهند کرد؛ اين را باور نميکردند. اينجا ديگر چپ و راستي وجود نداشت. من از اسم چپ و راست هم خوشم نميآيد؛ اما حالا خودشان گاهي ميگويند چپ و راست! همانهايي که هستند، همهشان اعلام کردند که در راهپيمايي عظيم مردم شرکت ميکنند، و شرکت کردند. اين هم اشتباه ديگر آنها بود. اشتباه پنجم آنها اين بود که نسبت به نيروهايي هم که برايشان کار ميکردند، اشتباه کردند! اينها آنجا نشسته بودند و خيال ميکردند عوامل مزدورشان توانستهاند يک شبکه منسجمِ قوي از اراذل و اوباش درست کنند، که وقتي اين اراذل و اوباش به خيابان آمدند، ديگر هيچ کس جلودارشان نيست! اينجا هم اشتباه کردند؛ نفهميدند پولهايي که به مزدوران خودشان دادهاند، طبق معمول، اغلب اين پولها صرف عطيناي خود اينها شده است! روي نيروهاي وابسته خودشان زيادي حساب کرده بودند. نفهميدند که با يک حضور بسيج و با يک حضور مردمي، همه اينها دوباره مثل حشراتي به لانههاي خودشان خواهند خزيد. حالا را با ?? مرداد سال ?? اشتباه گرفته بودند؛ چون آن روز هم همين اوباش و اراذل و چاقوکشها و امثال اينها به خيابانها آمدند و همه چيز را از خود کردند. بعد که آنها کار را تمام کردند، آن وقت ارتش شاه هم آمد و وارد شد! خيال کردند که حالا هم اينگونه است؛ فکر بسيج و فکر مردم و فکر اين نيروهاي انقلابي را ديگر نکرده بودند. اشتباه ششم آنها درباره دستگاههاي عمل کننده بود. خيال نميکردند نيروي انتظامي، يا وزارت اطّلاعات، يا مسؤولان گوناگوني که بخشهاي مختلف را به عهده دارند، بتوانند اينطور مقتدرانه وارد شوند. همانطور که عرض کردم، خيال کرده بودند که ديگر نفسي براي اينها باقي نمانده است! اشتباه اينها در محاسبات بود و خداي متعال اينها را به خاطر خطاهايشان، دچار ناکامي و شکست تلخ کرد. البته دستگاههاي خارجي شتابزده عمل کردند؛ زود خوشحال شدند و زود اعلام موضع کردند. همان کساني که دائم دم از حقوق بشر ميزنند، اوباشي را که در خيابانها شيشهها را ميشکستند، بانک ميزدند و ماشينهاي مردم يا دستگاهها را به آتش ميکشيدند و چهارراهها را بند ميآوردند، به عنوان ملت ايران و نيروهاي اصلاحطلب معرفي کردند! پس معلوم شد از نظر آنها «اصلاح» يعني چه! اصلاحي که دنبالش هستند، همينهاست ديگر! ملت ايران را که روز چهارشنبه آمد، به حساب نياوردند! کساني را که مردم عليه آنها قيام کردند، به عنوان ملت معرفي کردند! اشتباه کردند. اگر يکي دو روز دندان روي جگر گذاشته بودند و حرف نزده بودند، بعداً دچار اين شرمندگي نميشدند! اغلبشان هم حرف زدند. همينهايي که مراکز خصومت با نظام اسلامي بودند، همهشان چيزي از دهنشان پريد و گفتند. حتّي آن دولتمرد امريکايي هم که گفت «نميخواهم حرفي بزنم که به ضرر نيروهاي مخالف نظام تمام شود» نتوانست خودش را نگهدارد! بالاخره حرف زد و دفاع خودش را از نيروهاي اغتشاشگر نشان داد! عوامل صهيونيست در پارلمانهاي مختلف اروپايي و غير اروپايي، و نيز بعضي از کشورهاي همسايه هم نتوانستند اظهارنظر نکنند. عزيزان من؛ ملت بزرگ ايران! اي نمودار عظمت و قدرت اسلام در اين روزگار! اي جوانان! اي زن و مرد! اي دلهاي مؤمن! اي روحهاي گرم! دست خدا را در اين حادثه ببينيد. خطاست اگر کسي گمان کند ملت ايران که به ميدان آمد، يا نيروهاي مؤمني که آنگونه قدرتمندانه ظاهر شدند، به خاطر حرف فلان و بهمان بود؛ نه، فلان و بهمان چه کسي هستند؛ من و امثال من چه کسي هستيم؟ اين، اراده و دست قدرتِ خداست؛ اين همان دست قدرت و عظمتي است که بيست سال است عليرغم همه دشمنيها، اين ملت و اين نظام و اين انقلاب را پيش ميبرد. باز هم پيش خواهد برد؛ باز هم از اين ملت دفاع خواهد کرد؛ باز هم دشمنان را سرکوب خواهد کرد؛ اما من و شما بايد درس بگيريم. هر ملتي که از حوادث درس گرفت، پيروز و موفّق خواهد شد. من در اينجا چند نکته را به عنوان درس يادداشت کردهام که عرض کنم و صحبتم را - که طولاني هم شد - تمام کنم. درسهاي اين حادثه، درسهاي متعدّدي است و براي همه هم هست: اوّلين درس را دشمنان ما بگيرند. مشت به سندان نکوبند؛ با اسلام درنيفتند؛ با نظامي که متّکي به تودههاي ميليوني ملت است، درنيفتند؛ فايدهاي ندارد. درس دوم براي عموم ملت است. ملت عزيز ما دشمنان را بشناسد - که ميشناسد - بداند که سلاح اصلي و سلاح فائق و سلاح برتر ما عبارت از ايمان، وحدت و هوشياري است. ايمانتان را حفظ کنيد، وحدتتان را حفظ کنيد، هوشياريتان را حفظ کنيد. اگر اين باشد، هيچ دشمني نميتواند به شما آسيب بزند. درس سوم براي مسؤولان است. مسؤولان قدر اين ملت را بدانند. رفع مشکلات اين ملت را، هدف حقيقي و دائمي خودشان قرار دهند. هر چه تلاش ميکنند، اگر اين تلاش را مضاعف کنند، جا دارد. اين مردم ارزشش را دارند که انسان برايشان همهي هستي خودش را مايه بگذارد. مسؤولان عزيز - دولت، مجلس، قوّه قضايّيه، نيروهاي مسلّح، همه و همه - هرچه ميتوانيد، به اين مردم خدمت و براي آنها کار کنيد. اين مردم خيلي باارزش و خيلي شريفند. بدانيد که اين نظام با اتّکاي به اين مردم، از هر کوهي استوارتر و محکمتر است. درس چهارم به دانشجويان است. دانشجويان عزيز! ببينيد که دشمن در محاسباتِ خود عنصر دانشجو را وارد ميکند. البته از مدّتي پيش وارد کرده است؛ اما حالا دشمن به صورت عملي ميخواهد با عنصر دانشجو، بازي کند. هوشياري شما، آگاهي شما، ايمان شما و دقّت نظر شما بايد دشمن را ناکام کند. هرچه ميتوانيد، در موضع يک انسان آگاه و هوشيار عمل کنيد. مملکت متعلّق به شماست. ما که رفتني هستيم؛ نسل شماست که اين مملکت را ميگيرد. پدران و نسل قبل از شما توانستند اين کشور را از چنگ غارتگران خارجي - و عمدتاً امريکايي - خارج کنند. آنها هنوز هم دست و پا ميزنند، پنجه ميکشند و تلاش ميکنند! اين شما هستيد که بايد خودتان را مجهّز کنيد و کشورتان را نگهداريد. نگذاريد اين کشور، اين منابع، اين قدرت عظيم و اين منطقه حسّاس به دست دشمن بيفتد. خودتان را آماده کنيد. درس پنجم، درس به خطوط سياسي است. من خطوط سياسي را از يک منظر نگاه ميکنم. براي من اسمها اهميت ندارند؛ براي من مغزها و دلها و عملها اهميت دارند. هر کسي که به اسلام و ارزشها، به امام، به مصالح ملي و به سرنوشت اين کشور بيشتر علاقه نشان دهد، او براي من عزيزتر است؛ متعلّق به هر خطي باشد؛ متعلق به هر جماعتي باشد؛ متعلق به هر جريان سياسي باشد. سعي کنيد خودتان را با اين معيارها تطبيق دهيد. ملت اين را از شما ميخواهد. ملت، اسلام را ميخواهد. ملت، حاکميت و اقتدار اسلامي خود را ميخواهد. به دشمن و ايادي او اعتماد نکنيد. اين بدحالتي است که انسان ببيند در داخل خطوط سياسي، با خطّ مقابل خودشان خصمانه رفتار کنند؛ اما مرزهاي خودشان را به روي دشمن باز بگذارند! من اين را نميپسندم؛ اين را ملت نميپسندد؛ به جرأت ميتوانم بگويم که اين را خدا هم نميپسندد. گفته ميشود «خودي» و «غير خودي». حالا خودي و غير خودي داريم يا نداريم؟ اگر بخواهيم ملت را حساب کنيم، نه؛ آحاد ملت همه خوديند. اما جريانات سياسي، بله؛ جريان خودي داريم، جريان غيرخودي هم داريم. خودي کيست؟ خودي آن است که دلش براي اسلام ميتپد؛ دلش براي انقلاب ميتپد؛ به امام ارادت دارد؛ براي مردم به صورت حقيقي - نه ادّعايي - احترام قائل است. غير خودي کيست؟ غير خودي کسي است که دستورش را از بيگانه ميگيرد؛ دلش براي بيگانه ميتپد؛ دلش براي برگشتن امريکا ميتپد. غير خودي آن کسي است که از اوايل انقلاب در فکر ايجاد رابطه دوستانه با امريکا بود. به امام اهانت ميکرد؛ اما براي امريکا اظهار علاقه مينمود! کسي به امام اهانت ميکرد، ناراحت نميشد؛ اما اگر کسي به دشمنان بيرون از مرز يا همدستان آنها اهانت ميکرد، ناراحت ميشد! اينها غريبهاند. اسمشان چيست، هرچه باشد؛ چه کسي هستند، به ما ربطي ندارد که حالا بخواهم در خطبههاي نماز جمعه اسم کسي را بياورم. هر کس اينطور باشد، غريبه است و خدا کند اينطوري نداشته باشيم. اين به عهده دستگاههاي مسؤول کشور است که حواسشان جمع باشد. دستگاههاي امنيتي - وزارت اطّلاعات و وزارت کشور - نيروي انتظامي، سپاه، بسيج و بقيه، حواسشان بايد جمع باشد. اينکه بعضي از دلسوزان به برخي از مطبوعات گله دارند، از اين ناحيه است، والّا هيچ کس با مطبوعات آزاد مخالفتي ندارد. فلسفه اين انقلاب، آزادي است - آزادي بيان و آزادي فکر - اما طوري نباشد که حرف و خواست و تحليل و جهتگيرىِ دشمن را بر همه حرفهاي ديگر مقدّم کنند؛ آن را اصل و ملاک قرار دهند. کسي که با دشمن دوست شد، دوست ديگر نميتواند به او اعتماد کند. گروهها و جريانهاي سياسي با هم کنار بيايند و با هم کار کنند. بدبيني، تهمت، اهانت به يکديگر و قهر از يکديگر نداشته باشند. حالا ميگويند که اختلاف مذاق سياسي داريم! بنده خيلي نميدانم که آنها واقعاً چقدر مبنايي با هم اختلاف سياسي دارند. به فرض اگر در زمينههاي اقتصادي و سياسي با هم اختلافي دارند - اگر اختلافشان، فقط اختلاف عاطفي نيست - خيلي خوب؛ در دايره آن اختلافات با هم رقابت کنند؛ حرفي نيست؛ اما اين رقابتها را به خصومت، به دشمني و به کينهورزي در مقابل هم نکشانند. ببينيد که دشمن اينجا ايستاده است؛ ببينيد که دشمن منتظر فرصت است؛ ببينيد که روي جنگ جناحها با يکديگر محاسبه ميکند. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، رحمت و لطف خودت را از اين ملت بازنگير؛ نصرت خودت را بر اين ملت نازل کن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، آنچه گفتيم و آنچه شنيديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده؛ درجات شهداي عزيز و گرانقدر ما را روزبهروز عاليتر گردان - که ما هرچه داريم، از آنها داريم و امروز تعدادي از جنازههاي مطهّر اين شهيدان بعد از نماز تشييع خواهد شد - و آنها را با شهداي کربلا و شهداي صدر اسلام محشور کن. سلامي از اين جمع و از اعماق دل ما به ساحت پاک و مقدس مولايمان حضرت ولىّعصر ارواحنافداه برسان؛ قلب مقدس آن بزرگوار را از ما خشنود کن؛ دعاي آن بزرگوار را شامل حال ما بگردان. بسماللَّهالرّحمنالرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يکن له کفوا احد. (?) ?) تحفالعقول، ص ??? ?) امالي شيخ مفيد، ص ??? ?) امالي شيخ مفيد، ص ??? ?) تحفالعقول: ص ??? ?) عصر: ? - ? ?) اخلاص: ? - ? منبع. باشگاه خبرنگاران
|
|
|
|